بوسه و سیلی

ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند 2 چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی. هریک از افرادی که در کوپه بودند از اتفاقی که افتاده بود تعبیر خودش را داشت


خانم جوان در دل گفت: ...

از اینکه ستوان مرا بوسید خوشحال شدم اما از اینکه مادربزرگم او را کتک زد خیلی خجالت کشیدم

مادربزرگ به خود گفت: از اینکه آن جوانک نوه ام را بوسید کفرم درامد اما افتخار میکنم که نوه ام جرات تلافی کردن داشت

ژنرال آنجا نشسته بود و فکر کرد ستوان جسارت زیادی نشان داد که آن دختر را بوسید اما چرا اشتباهی من سیلی خوردم

ستوان تنها کسی بود که میدانست واقعا چه اتفاقی افتاده است. در آن لحظات تاریکی او فرصت را غنیمت شمرده که دختر زیبا را ببوسد و به زنرال سیلی بزند

زندگی کوپه قطاری است و ما انسانها مسافران آن. هرکدام از ما آنچه را می بینم و می شنویم بر اساس پیش فرضها و حدسیات و معتقدات خود ارزیابی و معنی می کنیم. غافل از اینکه ممکن است برداشت ما از واقعیت منطبق بر آن نباشد.
ما میگوییم حقیقت را دوست داریم اما اغلب چیزهایی را که دوست داریم، حقیقت می نامیم

آرامش

 

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و ..

بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده

نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:....


اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                          
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.