تو رو در آیینه دیدم ، آیینه را شکسستم ، هزار تکه
شد ، نه بخاطر اینکه از تو بیزاربودم ... فقط خواستم هزاران هزار بار بیشتر ببینمت
...... !!! دوسستت دارم ...
به پای چوبی من تبر زده نگاه تو من نمی تونم برم
ولی تو هی می گی برو آخه من کجا برم هر جا برم بازم تویی پیش پای لنگ من یکه و
تنهام تویی تو فاصله با هم یکی شدین من و پا هام به رسیدن نا امید کاش می شد می
رسیدم تا بدونم تو فاصله به هم چیا می گین .
آدم نمی تونه یاد بگیره که دلش
نشکنه ولی میتونه یاد بگیره که با تکه های شکستش دست اونی که دلشو شکسته
نبره
بخار دهنم روی شیشه ، تو زمستون ، ثابت می کنه من
هنوز زنده ام ، اما خیلی سریع محو می شه تا ثابت کنه زندگی چقدر کوتاهه ، دوباره ها
می کنم تا زندگی ادامه داشته باشه ....!!!
ازم پرسید به خاطره کی زنده هستی؟ با اینکه دوست
داشتم با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو"، بهش گفتم : "بخاطر هیچکس" پرسید : پس به
خاطره چی زنده هستی؟ با اینکه دلم داد میزد "به خاطر دله تو"، با یه بغز غمگین بهش
گفتم "بخاطر هیچّی" ازش پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالی که اشک تو چشمش
جمع شده بود گفت : بخاطر کسی که بخاطر هیچ زندست.!
از آن روزها که تو به من گفتی میان سنگلاخ ها و دره ها و کوه
ها مواظب هم باشیم و دست هم را ول نکنیم روزها گذشته است . اما دست هر دویمان در
هواست و میل به گرفتن نداریم . همیشه می خواستم بگویم که تو یعنی ظندگی من اما
غرورم مانع شده است . می خواهم بدانی که دلم برایت به اندازه همین یک دنیا فاصله
تنگ است . پس دستت را به من بده که من برای شروع دوباره آماده ام ...
دوستت دارم برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی . دوستت
دارم چون دست بر دل افسرده ام می نهی زنگارهای بی ارزش و بی مقدار به سویی می زنی و
نور می تابانی بر گنجینه های پنهانی که تا کنون در ژرفا مانده بودند
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو
مهربانتر من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور در خشم در
مهربانی دلتنگی خستگی ... در هزار همهمه دنیا یکه و تنها بشناسد . من تو را به کسی
هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوتهای عاشقانه این دل معصوم دریایی
را بداند ...
من در این گوشه ویرانه به تنهایی خود می نگرم . مرا یاد کن
که دیری ست از خاطره ها رفته ام مرا به سوی خود بخوان . بگذار سخن بگویم که
روزگاریست مهر خاموشی بر لب زده ام و در هیا هوی بی کسی گم گشته ام .
دستانت را به دستانم بسپار که دلم هوای تو دارد . مرا به حال خوش رها مکن . آخر
شکسته بال پروازم . محتاجم . محتاج همراهی تو ...
در این شب بارانی حس غریبی دارم حس غریب من پر است از التهاب
لحظه ها . حس غریب من حسی دوست داشتنی است ...
تو
قشنگ ترین تصویر گر رویاهای منی که زمین و آسمانم را خوشبو کرده ای و روی نیمکت های
چوبی و کوچک خیالم همیشه گلبرگهای فکر زیبایت به بازی نشسته اند . پس دستم را بگیر
و مرا با همه توانت به قاب قشنگ طبیعت ببر تا چند صباحی هم در پاییز خاطرات
بهاریمان باهم زندگی کنیم ...
شباهت آقایون با آگهی بازرگانی چیست؟ شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیزی برای زمانی بیش از 30 ثانیه دوام نمی آورد
ترکه نصف شب
توی خیابون رانندگی می کرد که یک دفعه ترمز نمیگیره از اون طرف یک کامیون می اومد
ترکه به بقل دستی اش که خواب بود گفت : اصغر بلند شو این تصادف رو ببین
کسی در باد می خواند تو را تا اوج می خواهم برای ناز چشمانت چه بی صبرانه می مانم د لم تنگ است و بی یادت در این غربت نمی مانم تو هستی در وجود من تو را هرگز نمی رانم
من عشق را در تو تو را در دل دل را موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی ؟
تو تک درخت زندگی من هستی که الاغم را به آن میبندم!
وقتی به دنیا آمدم چیزی در گوشم طنین انداخت گفتم تو کیستی؟ گفت :غم گفتم که شاید غم عروسکی باشد که وقتی بزرگتر شدم با آن بازی می کنم ولی وقتی که بزرگ شدم و خودم را درک کردم دیدم عروسکی هستم بازیچه ی دست غم
درجوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد درقفس ماندم ولی صیادآزادم نکرد آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد آرزوی مرگ کردم؛مرگ هم یادم نکرد